می
گفت ... که حرام است می
آتش سوزنده به کام است می
پرده دری بی خبری غافلی
جرم جلی جهل تمام است می
هر که خورد جایگهش دوزخ است
در دل صد فتنه مقام است می
وان دگر از گوشه میخانه دوش
گفت که نوشید قوام است می
آنکه به اندازه خورد نوش نوش
اجر ز حد وقت صیام است می
واعظ آلوده ما خورد مست
رفت ز اندیشه که دام است می
جهل همان چون خبر از حد نداشت
حد بزد او هر که به جام است می
پرده درید و همه عالم بسوخت
گفت ولی جهل و ظلام است می
شر و بدی کز دل مذهب بخاست
در همه تاریخ غلام است می
ام خباﺌث ز خرد رفتن است
صافی و پاکی همه نام است می
تا نشود بی خبری مست می
می نزند دم که حرام است می
غافل
Labels: Poems
0 Comments:
Post a Comment
<< Home