*/

Thursday, April 09, 2009

اشتباه


یکی بود یکی نبود
توی جنگل کبود
وسط درختای سرو و چنار
بالای بلندترین درخت دار
خونه کلاغ دنیا دیده بود

یه شبی از اون شبای سرد سرد
که غم دنیا تو دل لونه می کرد
کلاغه قصه می گفت برای بچه کلاغا
قصه راست و دروغ
قصه شهر شلوغ
قصه از قدیم ترا ندیم ترا
قصه از بزرگترا کوچیکترا
قصه های دور دور
قصه سنگ صبور
قصه مجید و بیبی
قصه های بوف کور
قصه حسن کچل حسین کرد
خاله سوسکه که دل از آدم می برد
قصه مامان بزرگ قصه گو
قصه ماهی سیاه کوچولو
قصه دریای پشت برکه ها
اون طرف تر شهر پشت دریاها
قصه کک به تنور مورچه خاک به سر
قصه آتیش به سر آهو و خر
قصه دیو و پری
قصه خروس زری
قصه روباه که ملا شده بود
قصه ملاهه که شا شده بود
قصه شاه پلید در به در
قصه آدمای دیده به در
قصه خوکایی که مساوی ترن
قصه اسبایی که خیلی‌ خرن
قصه گوسفندای اهل یقین
قصه سگهایی که گاز میگیرن
قصه دیوونه که از قفس پرید
قصه کلاغه به خونش نرسید
قصه های رنگ به رنگ
قصه راز نوشته روی سنگ
کلاغه قصه می گفت برای بچه کلاغا

یکی بود یکی نبود
توی جنگل کبود
لای شاخ و برگای سر به فلک کشیده سرو و چنار
لونه کفترای گل گلی بود
سال به سال روزای اول بهار
یخ روی رودخونه که می شکست
تخم میذاشتن کفترا تو لونه ها
می خوابیدن رو اونا تا جوجه شن هزار هزار
بعد روزا و شبای بی قرار
که تو اون هیچ کفتری چشماشو از ترس نمی بست
تخم کفترا به جوجه می نشست
لونه کبوترا
پر می شد از جیک و جیک جوجه ها
جنگل کبود ساکت و خموش
یهویی پر می شد از جوش و خروش
باباها دنبال دونه و غذا
مامانا مواظب لونه و بچه کفترا
خلاصه بعد یه عمری دویدن
پی دون به هر طرف سر کشیدن
جوجه ها بزرگ و پردار می شدن
بعدشم با کمک بزرگترا
همه از رو شاخه ها می پریدن

ولی بچه ها تو جنگل کبود
آخر قصه پرواز همیشه خوبی نبود
یه روز از روزا که موقع پریدن شده بود
جوجه ها یکی یکی پر کشیدن الا یکی
که هنوز کوچیک بود و بهش می گفتن جیک جیکی
جیک جیکی ترسیده بود
آخه اون خواب دیده بود
که یه روز از رو یه شاخه بلند
رو زمین افتاده بود
دو سه روزی که گذشت مامان و بابای جیک جیکی
اونو بردن سر شاخه ای بلند یواشکی
بعدشم صورت اونو بوسیدن
رو سرش بال محبت کشیدن
جیک جیکی امروز دیگه وقت پریدن رسیده
دیگه بسه تنبلی موقع رفتن رسیده
همه ی دوستای تو تو آسمون پر کشیدن
توی دنیای بزرگ به هرکجا سرکشیدن
نمیشه که تا ابد اینجا تو لونه بشینی
به جای پر کشیدن خواب پریدن ببینی
خلاصه بعد هزار بکن نکن ببین نبین
بال بزن بپر نپر بشین نشین
هل دادن جیک جیکی رو از اون بالا رو به پایین
جیک جیکی جیغی کشید
این دفعه خواب نمی دید
ترسید و چشماشو بست
خورد زمین سرش شکست

آره بچه کلاغا
توی این دنیای ما
همیشه حق با بزرگتراس ولی
گاهی وقتا اونا هم خطاهای ناجور می کنن
مخصوصا اونایی که فکر می کنن
که همیشه حق دارن
که همیشه راست می گن
هرکی که خطای کمتری داره
خیلی احترام داره
اونی که فکر می کنه عیب و ایرادی نداره
یا شترمرغه که کلشو زیر خاک می کنه
یا مث آقا خره عقل حسابی نداره

بچه ها آی بچه ها
قصمون به سر رسید
کلاغه پر زد و به خونش رسید
آدم بی اشتباه
کلشو کرد تو زمین هیچ وقت به جایی نرسید



غافل

Labels:

0 Comments:

Post a Comment

<< Home