*/

Monday, December 18, 2006


سرزمين فنجانهاي خالي

مطلبي خواندم از رفيقي فرهيخته تحت عنوان "مکاشفه در چيستي ميهن". در همان سايت نظرم را براي او نوشته ام که خواستم شما هم بخوانيد و شايد جواب هردومان را بدهيد.


آدمداد

5 Comments:

At 3:27 pm, Anonymous Anonymous said...

نفهميديم خفيف زيستن چيست براي بقا زيستن را تجربه کرد آبا ما . چه ميشناسيم از قوم دگر که نه براي بقا جنگيد. فراروي بشر چه بوده ست به ادوار جز ميل تنازع بقا و اين به چه سان پست ميشماريم. درد آن است که امروز ميدانيم و با آنچه ميدانيم به قاضي ميرويم . ديد امروز به ساخت ديروزمان همگون نيست
- جامعه شناسي نه همه چيز است روند حركت اجتماع را ولي نميتوان به هيچ انگاشت
- برامد از متن که تاريخ داريم ولي فخر به اين تاريخ داشته نه چه باک?
- سلطنت طلب بايد بود تا ميهن پرست شد اين گويا همان است که از عفونتش خدا شاه ميهن برخاست از تصور تنها ميهن چرا دردمان بايد آيد
- صيغه التقاط لايه هايه رواني جوامع با ساختارهايه حکومتي گره به کار زده
- هر چه نه به فکر گوييم وحشتناک است ناسيوناليسم انترناسيوناليسم يا غير آن

ميرزا

 
At 11:17 am, Anonymous Anonymous said...

من جوابت رو در همون جا که گفتی برات نوشتم... خوندیش؟

 
At 11:59 am, Anonymous Anonymous said...

اول این که لابد خیلی دید کلاسیکی به هنر دارین که فکر می کنین رجز خوانی در هنر بی جاست... من نه قصد طرح مسئله ای اجتماعی رو دارم نه دلم می خواد خودم رو در مباحث اجتماعی سیاسی یا هر مزخرفی دخیل کنم... من اگه اون متن رو نوشتم تنها دل مشغولی هام رو نوشتم و شما هم حق دارید که به من بگید مزخرف می گی... دوم این که جواب من با بله شروع می شه.... شما حق دارید در جهل بمونید همونطور که همه ی ما در جهلیم و اصولا همه چیز رو نسبی می دونم ولی مرجع برای من من است... از نظر من می تونید در جهل باشید و من هم کاری با جهل شما ندارم یک بار دیگه می گم من دل مشغولی هام رو نوشتم... کاش مطلبای قبلی ام رو می خوندین و می فهمیدین چرا اسم یک سری از مطالب من مکاشفه است... من به کسی حمله نمی کنم رفیق... اینایی که می نویسم برای من مشق نوشتنه و من کاری جز نوشتن نمی کنم و چیزی جز هنر برام مهم نیست... اینا فکراییه که باید به هنری ترین نحو ابراز بشه و من حالا دارم مشق می کنم... اگر از نظرت هیچ چیز هنری نداره... اشکال از منه!!

 
At 12:05 pm, Anonymous Anonymous said...

سوم این که اگر گفتم نثرت اشکال داشت به معنی این نیست که منطقی بودن ترادف داره با زیبا نوشتن (که تا حدودی هم البته برعکسه)... من تو چیزایی که می خونم همیشه به فکر زیبایی ام... خوب غیر از این که خیلی چیزی که خوندم زیبا نبود (و دلیلی هم نداره که متونی از این دست زیبا باشن) اشکال های زبانی اساسی داشت... فقط یک موردش رو می گم و بقیه اش رو هم بهتره یه روز بهت بگم... تو از تنوین برای اعداد فارسی استفاده کردی که این غلط مسلمی است... یه ذره هم این غلط اعصاب من رو خورد می کنه...

 
At 9:40 pm, Anonymous Anonymous said...

سلام
من فکر ميکنم که آدم بايد به آدميت افتخار کند اگر کورش 2500 سال پيش چنان کرد يهود امروز هم از او به عنوان پادشاه عادل به نيکي ياد ميکند و لی من به او افتخار نميکنم چون متعلق به من نبود من من است که اگر قابل ستايش باشد به او افتخار ميکنم اگر از دوست خود بوي آدميت استشمام کنم به او افتخار ميکنم البته و صد البته بسيار مفتخر خواهم شد چنانچه خود را نه در لباس آدميت بلکه به واقع آدم ببينم کما اينکه اين تحول تاکنون رخ نداده است
پوريا

 

Post a Comment

<< Home